•
دل نوشته
del neveshteh
•
گفتا تو از کجایی که آشفته می نمایی
گفتم منم غریبی از شهر آشنایی
•
دل نوشته
del neveshteh
•
شب گردیای
من دوباره
بی هدف شد …
غربت
تمومه عالمه
وقتی نباشی…
•
دل نوشته
del neveshteh
•
در این کوچه
با نمی آید
باران نمی آید
اما تو بیا …
•
دل نوشته
del neveshteh
•
سخت دل دادی به ما و ساده دل برداشتی
دل بریدن هات علت داشت ، “دلبر داشتی”
•
دل نوشته
del neveshteh
•
عشق بعضی وقتها از درد دوری بهتر است
بی قرارم کرده و گفته صبوری بهتر است
توی قر آن خوانده ام… یعقوب یادم داده است:
دلبرت وقتی کنارت نیست کوری بهتر است
حامد عسگری
•
دل نوشته
del neveshteh
•
صبح یک اتفاقِ ساده است
گنجشکها بی خودی شلوغش می کنند
•
دل نوشته
del neveshteh
•
کوتاه بیا !
عمرم به نیامدنت قد نمی دهد …
•
دل نوشته
del neveshteh
•
دستم به سقفِ همین خانه هم نمی رسد
نمی شود از من ستاره نخواهی ؟
•
دل نوشته
del neveshteh
•
ای تف به جهانِ تا ابد غم بودن
ای مرگ بر این ساعتِ بی هم بودن
•
دل نوشته
del neveshteh
•
دور و بر من پر است از
کاغذ های مچاله ای که
هر کدام خاطره ای
دردی
ناگفته ای دارد
و جایش سینه ی سطل کوچکیست
که بزرگترین سنگ صبور من است
•
دل نوشته
del neveshteh
•
عشق را
باید از زمزمه
بارش چشمان تو
با واژه احساس سرود
و در این
قدرت دریـایی تو
کشتی توفان زده را
در دل امـواج سپرد
•
دل نوشته
del neveshteh
•
دارو نــــدارم پـــای عشــقم رفت
چــــیزی نموند جز ، درد نامــحدود
این جای خالی که تو سینم هست
قبلاً یه روزی جای قلبـــــــــم بود
•
دل نوشته
del neveshteh
•
خار خنديد و به گل گفت سلام
و جوابي نشنيد
خار رنجيد ولي هيچ نگفت
ساعتي چند گذشت
گل چه زيبا شده بود
دست بي رحمي نزديك امد
گل سراسيمه ز وحشت
افسرد
ليك ان خار در ان دست خزيد
و گل از مرگ رهيد
صبح فردا كه رسيد
خار با شبنمي از خواب پريد
گل صميمانه به او گفت سلام
گل اگر خار نداشت
دل اگر بي غم بود
اگر از بهر كبوتر قفسي تنگ نبود
زندگي عشق اسارت قهر و اشتي
همه بي معنا بود